محیا در نمایشگاه غنچه های شهر
خلاصه بگم یکشنبه اون هفته بعد از ناهار رفتم دنبال محیا وآوردمش سرکارم امیر سنبلی هم دانشکده بود با هم دیگه دانشکده رو گذاشته بودند سرشون از پله ها میرفتند پایین میومدن بالا من هم خواستم سرگرمشون کنم مسابقه رقص خردادیان رو براشون گذاشتم و گفتم بشینید نگاه کنید کمی که نگاه کردند جو گیر شدند شروع کردند به رقصیدن هر کسی هم میدیدشون کلی از قد و قواره محیا تعریف میکرد و میگفت ماشالله دختر قدبلندی میشه مثل مامانش تازه یکی از دانشجوها فکر میکرد محیا کلاس اوله وقتی گفتم هنوز چهار سالش تموم نشده تعجب کرد اونروز توی دانشکده خیلی بازی کردند وقتی رسیدیم خونه خوابید تا ساعت 8 شب --------------------------------------...
نویسنده :
مامان محیا
9:58